يكي از موضوعات جنجالي كه از نه تنها از سوي آذربايجانيها بلكه از سوي
اكثريت مطلق غير فارس ايران و حتي فارسزبانهاي وطندوست اصرار ميشود و از سوي پان
فارسان انكار ميگردد حقوق زباني شهروندان غير فارس ايران است.متاسفانه با روي كار
آمدن رژيم پهلوي و با توجه به شرايط خاص زماني و اتفاقاتي كه در سطح منطقه و
جهاني در آغاز اين رژيم فارس پرست بود تا اكنون طوري بر ذهن كارگزاران فرهنگي بعدي
تلقين شد كه گويي رسيدن شهروندان غير فارس ايران به حقوق زباني شان مساوي است با
از بين رفتن وحدت ملي و صد البته در نهايت تجزيه ايران!
در اين ميان آذربايجانيها(و البته عربها و كردها ) كه طلايه داران حركتهاي ضد
استبدادي همچون مشروطه بودند , در معرض نوك پيكان اين حملات ضد فرهنگي و ضد ملي
قرار گرفتند.
اگر از بحثهاي حاشيه اي بگذريم بايد توجه داشته باشيم كه يكي از عناصر وحدت
ميان افراد ملت, توجه يكسان به حقوق بشري تك تك افراد ميباشد.متاسفانه حتي در ميان
بسياري از مقامات نيز اينگونه تلقي شده كه ميتوان از حقوق زباني ايرانيان غير فارس
چشم پوشي كرد و در مقابل اين خواسته ي اوليه ايرانيان غير فارس زبان , با به كار
بردن پاسختايي كليشه اي همچون < اكنون مصلحت كشور نيست در
اين باره بحث شود > و < رسيدن به اين حق به ضرر مصالح ملي است > و < نبايد در خصوص موضوعات
قومي پا پي شد > وبا انگ پان زدن به راحتي از زير اعطاي
اين حق اوليه بشري خودداري ميكنند و باعث بر هم زدن اتحاد اقوام ايراني مي شوند.
اين در حالي است كه حق تحصيل به زبان مادري و اعطاي تسهيلات در سطح ملي
براي گسترش و تقويت زبانهاي شهروندان كشور را ميتوان برابر با حقوقي همچون : حق استفاده يكسان از آب و خاك كشور و يا حتي حق زندگي كردن و
زنده ماندن و يا حتي مهمتر از اين ميتوان داشتن و نداشتن حق تحصيل به زبان مادري
را هم سطح با داشتن و نداشتن شخصيت انساني براي يك فرد در نظر گرفت.چنانكه
فرد برجسته اي همچون استاد مرحوم غلامحسين ساعدي
كه تمام عمرش ميتواند الگو قرار داده شود , در مصاحبه اي , يكسال تحصيل به زبان
مادريش را تنها سال احساس آدم بودن بيان ميكند و ميگويد : «مثلاً يك سال فرض بفرمائيد بنده تركي خواندم و آن موقع
زمان حكومت پيشهوري بود. كلاس چهارم ابتدائي. قصه ماكسيم گوركي توي
كتاب ما بود. قصه چخوف توي كتاب ما بود. مثالهاي تركي و شعر صابر و شعر
ميرزا علي معجز... همه اينها توي كتاب ما بود،و آن وقت تنها موقعي كه من
كيف كردم كه آدم هستم، بچه هستم. يا دارم درس ميخوانم همان سال بود.
من از آنها دفاع نميكنم،ميخواهم احساس خودم را بگويم.»(تاريخ
شفاهي ايران، مصاحبه دانشگاه هاروارد با دكتر غلامحسين ساعدي الفبا، ش 7،
پاييز 1365، ص 76-77)
در كتاب آسماني مسلمانان، زبان هاي گوناگون از جانب الله
به رسميت شناخته شده اند.
*و
از آيات الله خلقت آسمان ها و زمين و همچنين اختلاف رنگها و زبان هاي شما آدميان
است. همانا در آن آياتي براي اهل دانش وجود دارد.روم آيه 21
*اي
مردم! قطعاً ما شما از زن و مردي آفريديم و آنگاه شما را شعبه ها و گروه هاي مختلف
قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.حجرات آيه 13
*و
همانا ما در ميان هر امتي، فرستاده اي را برانگيختيم نحل آيه 35
*
و
ما هيچ رسولي را در ميان قومي نفرستاديم مگر اينكه به زبان آن قوم باشد تا
براي قومش تبيين كند.ابراهيم
آيه 4
وقتي كه الله بيان مي كند زبان پيامبران با زبان ملت
شان يكي بوده و اين موضوع در فهم كامل آن ملت از دين، تاثيرگذار بوده است، به
راحتي پيروان قرآن را به اين نتيجه مي رساند كه در امر آموزش، بايد آن زباني را به
كار برد كه براي مخاطب ملموس تر است.
گذشته از اينها مگر همين آذربايجانيها نبودند و چه
مبارزاني در مشروطيت و... كه زباني جز زبان مادري خود نميدانستند ولي هنگامي كه
پاي ايراندوستي به ميان مي آمد, بزرگترين جانفشاني ها را كردند و مگر همين شهيد
ستارخان(سردار ملي) نبود كه هنگام در آستانه سقوط قرار گرفتن شهر تبريز و تارو مار
شدن مجاهدين تبريز فرياد كشيد< اوشاقلاري قيرديلار> و مجاهدين را به مقاومت
فرا خواند.و مگر همين ستارخان نبود كه پر محتوا ترين جمله ي وطن پرستي را به همين
زبان بر زبان راند كه :
قالديرين مشروطيت بايراق لاريني هله ستار
اؤلمه ييب (ترجمه: بي افرازيد بيرق
مشروطه را كه هنوز ستار نمرده است).
در بسياري از كشورهاي جهان، چندين زبان رسمي وجود دارد و اين مسئله ي
غيرعادي نيست.
پان فارسان مي گويند كه زبان پارسي، عامل وحدت ايرانيهاست!!
اما سوال اينجاست كه چرا بايد زبان هاي ديگر را قرباني كنيد؟
در اصل 15 قانون اساسي، تدريس زبان هاي مليت هاي گوناگون ايراني، مجاز
شمرده شده است اما قانوني است كه به هيچ عنوان نمي توان از آن صحبت به ميان آورد.
چون پان فارسان گمان مي كنند اهميت دادن به حقوق
ملتها تماميت ارضي كشور را تهديد مي كند،عنوان مي كنند: اين مقدمه اي براي تجزيه
طلبي است!!! اما حقيقت آن است كه ناديده گرفتن حقوق ملتها، تهديدي بزرگتر است.
غرض اين است كه بيان شود رسيدن به حقوق زباني ديگر اقوام چيزي جز هر چه
بيشتر شدن يكساني واتحاد در ميان ايرانيان نيست و اين مهمي است كه
پان فارسان از آن به شدت در هراسند تا مبادا سياست آسيميلاسيون اقوام غير فارس
متوقف شود . محمود افشار
يزدي( پدر پان فارس) در مقاله اي با عنوان
(يگانگي ايرانيان و زبان فارسي) كه در ماهنامه آينده (شماره 2 سال چهارم ابان 1338
هجري شمسي)به عنوان سر مقاله به چاپ رسيده است مي گويد:
اگر
مردم آذربايجان توانستند روزنامه هاي تركي را به اساني بخوانندو به
تركي چيز بنويسند شعر بگويندديگر چه نيازي به فارسي خواهندداشت ميخواهم
اموزش زبان فارسي را اجباري ومجاني وعمومي نمايند و وسائل اين كار را فراهم كنند.براي من ترديدي نيست
كه كه بي هيچ زحمت ودردسري براي هيچ كس ومخالفتي از هيچ كجا به مقصود خواهيم رسيد.
بي انكه آذربايجان ها احساس كرده باشند بعد ازپنجاه سال به زبان فارسي
صحبت خواهند كرد بايد اين كار حتما به دست خود آذربايجاني ها صورت گيرد
.....مطلب
از دو حال خارج نيست يا آذربايجاني ايراني هست يا نيست. اگر هست ترك نميتواند باشد
.. آذربايجانيان خود بايد پيش قدم شوند وزبان ملي خود را رواج دهند وتا كم كم زبان
تركي كه يك زبان خارجي است از بين برود.
اين نژاد پرستان كجايند تا ببينند كه به بعد از پنجاه سال نه تنها
آذربايجان فارس نشده بلكه قدر وارزش زبان تركي نزد انها روز به روز بيشتر ميشود و
ميرود تا زبان تركي به يكي از زبانهاي رسمي ايران تبديل شود.